به کجا چنین شتابان ؟
برادر کجا می روی ؟
گفت:جبهه
پرسیدم:جبهه کجاست؟
گفت:جائی که عاشقان جمعند .
گفتم:عاشق کیست؟
گفت:کسی که رفتن را انتخاب می کند تا دیگران بمانند و می سوزد تا شمع محفل دیگران باشد .
پرسیدم: آنجا چگونه جایی است؟
گفت جایی که معجزه ها می بینی آنجا که اشگهایت ناخود آگاه سرازیر می شوند . جایی که شبها بیدار می مانی وآرزویت شهادت است و لقای یار
جایی که عاشق پرواز می کند .
پرسیدم :پرواز دیگر چیست ؟
گفت :پرواز حرکت آسمانی عاشقی است که به سوی معبودش می شتابد .
گفتم آیا پرواز آسان است ؟
گفت : اگر خودخواهی آری
گفتم : چگونه ؟
گفت : شب مخواب ، اشک بریز ، ضجه زن ، ناله کن تا قلبت را از سیاهی ها پاک کنی .
گفتم : با چه ؟
گفت : ایمان ، ایمان و رفت ...
و اینگونه بود که دوستان رفتند ، رفتند تا نوری در دل تاریکی ما باشند تا با رفتنشان زندگی را معنا بخشند و سکوت را ویرانگر باشند ، رفتند تا به یاران دیگر بپیوندند .
جاده نور را امتداد بخشند و در انتها با عبور از شط خون به معبودش و " معبودشان " برسند .
شادی روح شهدا و پیر و مرادشان صلوات